من همان سهرابم
سر صبح
وقت هنگام نماز
با نسیم خوش گل بانگ اذان
بر می خیزم
با باران
می کنم مسح دلم را
آغاز
جا نماز ترمه ی مادربزرگم
که زیر گنبد کاه گل شده ی مسجد ملا
پهن بود
شده باغ بهشتم و
جای قدم کم دارد
وقت تکبیرة الاحرام نفس
می کَنم غنچه ای از
ذکر خدا
من نمازم را
آنقدر ساده می خوانم
که فقط میخواهم
برود از یادم
آن هنگام
خاطرات کهنه ی گل مالم
پنجره را
نگاه کن
آن ستاره را میبینی
وقت رفتن ز حقایق برسید
سهراب رفت ولی ...
یادش
روحش
شعرش
و حتی خود او ماند
من هم خواهم رفت
ولی نه به جا می ماند
خطی و حرف و حدیثی از من
در درون قبر تاریک
من می مانم
همراه خاطراتم و ...
خاطراتم چیست ؟
خاطراتم چیست ؟
هر روز از
درز آجری اتاقم
پاسبانی روزانه می شدم
که مگر دزد بزرگی نزند بر مالش
از همان پنجره ی
کوچک خود می دیدم
که چقدر زود گذشت
عشقم از یادش
می فرو برد درون
خنده های کودکانه از جلوی چشمانم
او به اندازه ی یک لیوان
پر از آب
هر روز
مرا
می فراموشید
عجب عشقیست
به همین سادگی ِ
رفتن آبی از رود
من توی یک قایق چوبی
وسط آب بزرگ
اسبِ بازی شده ام
هر کجا موج برفت
سخره من را می برد
من به یک چوب
نگاهی دارم
تا به کی می شود آن
از کف قایق به برون بگریزد
از صدای قل قل
آب به یک سمفونی
خوب
دلم میخواهد که بخوابم الان
ولی ای کاش
که من
نرم از یاد ...
من همان سهرابم ...
سر صبح
وقت هنگام نماز
با نسیم خوش گل بانگ اذان
بر می خیزم
با باران
می کنم مسح دلم را
آغاز
جا نماز ترمه ی مادربزرگم
که زیر گنبد کاه گل شده ی مسجد ملا
پهن بود
شده باغ بهشتم و
جای قدم کم دارد
وقت تکبیرة الاحرام نفس
می کَنم غنچه ای از
ذکر خدا
من نمازم را
آنقدر ساده می خوانم
که فقط میخواهم
برود از یادم
آن هنگام
خاطرات کهنه ی گل مالم
پنجره را
نگاه کن
آن ستاره را میبینی
وقت رفتن ز حقایق برسید
سهراب رفت ولی ...
یادش
روحش
شعرش
و حتی خود او ماند
من هم خواهم رفت
ولی نه به جا می ماند
خطی و حرف و حدیثی از من
در درون قبر تاریک
من می مانم
همراه خاطراتم و ...
خاطراتم چیست ؟
خاطراتم چیست ؟
هر روز از
درز آجری اتاقم
پاسبانی روزانه می شدم
که مگر دزد بزرگی نزند بر مالش
از همان پنجره ی
کوچک خود می دیدم
که چقدر زود گذشت
عشقم از یادش
می فرو برد درون
خنده های کودکانه از جلوی چشمانم
او به اندازه ی یک لیوان
پر از آب
هر روز
مرا
می فراموشید
عجب عشقیست
به همین سادگی ِ
رفتن آبی از رود
من توی یک قایق چوبی
وسط آب بزرگ
اسبِ بازی شده ام
هر کجا موج برفت
سخره من را می برد
من به یک چوب
نگاهی دارم
تا به کی می شود آن
از کف قایق به برون بگریزد
از صدای قل قل
آب به یک سمفونی
خوب
دلم میخواهد که بخوابم الان
ولی ای کاش
که من
نرم از یاد ...
من همان سهرابم ...