قلب
چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۲۷ ب.ظ
صدایی می آید
از جای خود بر می خیزم
به کوچه پس کوچه های می روم
به دنبال صدای
صدای دخترکی بود یا نه ؟
انگار پسرکی از ته دل جار می کشید ؟
انگار زنی را مشکلی بود ؟
یا مردی را طلب یاری ؟
نمی دانم این صدای که بود و چه
و آن قدر قوی مرا می طلبید
که اختیار ول داده و به سمتش می کشیدم.
کوچه یکی پس از دیگریولی انگار قصد پیداشدن نداشت
بازی اش گرفته بود.
در راه پیرزنی را دیدم
مانده ی لقمه نانی بود
دست در جیب رهاندم و لقمه نان شبم را به او دادم
کمی جلوتر کودکی پاهای کوچکش را فوت می کرد
نزدیکش رفتم
و دیدم از درد زخم ها دارد زجر می کشد
بی درنگ کفش هایم را به پایش پوشاندم
و به راه افتادم
در خانه ای را دیدم باز
و حسی پر از کنجکاوی
به داخل رفتم ،
چشمانم دخترک لرزان را دید.
آنقدر سردش بود که دندانش نشانگر لرزش بود
دندان های افتاده
تنها لباس گرم را که در تن داشتم
تقدیمش کردم
از خوشحالی اشکانش مانند یخی به پایین می رختند
از آنجا رفتم
به دنبال صدا
این بار صدا را یافته بودم
در کنارم بود
پیش خودم !
آن قلب نازک و رنجورم بود
که برای آنها می تپید
امان از این قلب
چه عشق هایی را
چه محبت هایی را
چه دوست داشتن هایی را
و حسی پر از کنجکاوی
به داخل رفتم ،
چشمانم دخترک لرزان را دید.
آنقدر سردش بود که دندانش نشانگر لرزش بود
دندان های افتاده
تنها لباس گرم را که در تن داشتم
تقدیمش کردم
از خوشحالی اشکانش مانند یخی به پایین می رختند
از آنجا رفتم
به دنبال صدا
این بار صدا را یافته بودم
در کنارم بود
پیش خودم !
آن قلب نازک و رنجورم بود
که برای آنها می تپید
امان از این قلب
چه عشق هایی را
چه محبت هایی را
چه دوست داشتن هایی را