صبح و شب
عرض ارادت خدمت دوستان عزیز
در این شعر نو از آرایه های مختلف (مجاز،کنایه،تشبیه و ...) استفاده شده و هیچ کدام در معنای حقیقی خود به کار نرفته است
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به دنیا می آیی
در کوچه های زندگی قدم می گذاری
طاقچه ها و سکو ها بر می گزینی.
انسان های قدیمی روی هر کدام
جنسی گذاشته اند.
یکی هندوانه ای را مقسوم کرده
یکی نام و پنیری را در هم کشانده
یکی خربزه را شتر کنان می خورد
یکی چای را زعفرانی می کند
یکی آش را گِل مال کرده است
و از این دست کار ها
برای گذران عمرشان
ولی من هنوز کودکم
بگذشت و چرخ دنده های زمان قد کشانم کرد
با نان و پنیر آشنا شدم
یاد گرفتم چگونه آش را گِل مال کنم
ولی هنوز نفخ داشتم
گذشت و دریای عمر بر لبانم سال نو گرفته بود
حال می توانستم بفهمم
چطور خربزه را شتر کش کنم
هندوانه را تقسیم کنم
خوب است ولی کافی نیست
جای فشار دارد.
زمستان چه بر سر آیینه پر پشت تفکرگاهمان انداخت
حال خوب است برای فهمیدن
ولی وقت رفتن است
اسب منتظر رکابدارش است
باید سوار شوم
چه زود و چه دیر
ولی چقدر زود صبح ، شب می شود
یادمان باشد
مراقب یک روزمان باشیم
خیلی زود ، دیر می شود.
دفتر سیاه و سفید
جناب محمد آقای عزیز!
تاخیر حضور بنده رو ببخش..
از اینجاش خوشم اومد:
حال خوب است برای فهمیدن
ولی وقت رفتن است
اسب منتظر رکابدارش است
باید سوار شوم
چه زود و چه دیر
ولی چقدر زود صبح ، شب می شود..
نفست گرم رفیق!
به یادتم..
روزی چنبار لااقل!!