امروز قلم نوشتن را رهانده ام بر کاغذی که تا حال و زمان هست مرا یاری بوده و گوشی داشته تا بشنود آنچه گفته ام و در آینده خواهم گفتم. قلبش بسیار سفید است ، آلودگی ها را به کنار رهانده ، دلش بسیار عمیق است ، هر آنچه در درونش ریخته ام تحمل کرده است
می نویسم :
نمی دانم چرا امروز مثل روز های دیگر نیست
بچه ها را اشکیست در فراغ مادر
مرد ها را سر در گرمی های روزگار پیچانده در تن
زن ها هم مشکلات خود ، خرید کردن و بهترین شدن ( البته نه همه )
و مرا درد فراق یار کی خواهد بازگشت ؟!
آن کس می داند که رسم یار را خوانده است.
ای کاش کسی مرا ندایی می داد
منتظر و چشم به راه