عرض ارادت خدمت دوستان عزیز
در این شعر نو از آرایه های مختلف (مجاز،کنایه،تشبیه و ...) استفاده شده و هیچ کدام در معنای حقیقی خود به کار نرفته است
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به دنیا می آیی
در کوچه های زندگی قدم می گذاری
طاقچه ها و سکو ها بر می گزینی.
انسان های قدیمی روی هر کدام
جنسی گذاشته اند.
یکی هندوانه ای را مقسوم کرده
یکی نام و پنیری را در هم کشانده
یکی خربزه را شتر کنان می خورد
یکی چای را زعفرانی می کند
یکی آش را گِل مال کرده است
و از این دست کار ها
امروز قلم نوشتن را رهانده ام بر کاغذی که تا حال و زمان هست مرا یاری بوده و گوشی داشته تا بشنود آنچه گفته ام و در آینده خواهم گفتم. قلبش بسیار سفید است ، آلودگی ها را به کنار رهانده ، دلش بسیار عمیق است ، هر آنچه در درونش ریخته ام تحمل کرده است
می نویسم :
نمی دانم چرا امروز مثل روز های دیگر نیست
بچه ها را اشکیست در فراغ مادر
مرد ها را سر در گرمی های روزگار پیچانده در تن
زن ها هم مشکلات خود ، خرید کردن و بهترین شدن ( البته نه همه )
و مرا درد فراق یار کی خواهد بازگشت ؟!
آن کس می داند که رسم یار را خوانده است.
ای کاش کسی مرا ندایی می داد
منتظر و چشم به راه
صدایی می آید
از جای خود بر می خیزم
به کوچه پس کوچه های می روم
به دنبال صدای
صدای دخترکی بود یا نه ؟
انگار پسرکی از ته دل جار می کشید ؟
انگار زنی را مشکلی بود ؟
یا مردی را طلب یاری ؟
نمی دانم این صدای که بود و چه
و آن قدر قوی مرا می طلبید
که اختیار ول داده و به سمتش می کشیدم.
می نویسم به پنجره ی خیال
دوستت دارم
گاهی ممکن است بارانی ببارد
و پاکش نماید
گاهی ممکن است دستمالی
او را از یادم پاک نماید
ولی من در تمام وجودم
یاد تو را باقی خواهم گذاشت