قلمم امروز شکست
با توانم ماسه را بلعیدم
خوش آن روز بخیر
که دو دستی داشتم
هم پر بال پرستو های عشق
می پَریدم از بام
می خزیدم در جوی
می بُریدم ، نفس ظلم و ستم
قلمم امروز شکست
با توانم ماسه را بلعیدم
خوش آن روز بخیر
که دو دستی داشتم
هم پر بال پرستو های عشق
می پَریدم از بام
می خزیدم در جوی
می بُریدم ، نفس ظلم و ستم
نشسته ام و می شمارم
تک تک ثانیه هایی که می گذرد
برای به پایان رسیدن سال
تک تک انگشتانم را به کار گرفته ام
نمی دانی که کم آورده ام ، چه بسیار
امسال چه خواهد شد ؟
می توانم خوب باشم :
خوبی کنم
محبت کنم
عشق بورزم
و یا می توانم بد باشم :
اذیت کنم
آزار دهم
یا شیطنت ؟
نمی دانم
نوشتم یاد یاران را نداری ؟
نوشتش یاد یاران بهاری ؟
نوشتم چون گل سوسن ، گل یاس
نوشتش ، چه گل های دگر را یاد داری ؟