دست
چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ
قلمم امروز شکست
با توانم ماسه را بلعیدم
خوش آن روز بخیر
که دو دستی داشتم
هم پر بال پرستو های عشق
می پَریدم از بام
می خزیدم در جوی
می بُریدم ، نفس ظلم و ستم
یاد آن روز بخیر
چه دو دستی که به بادش دادم
می نوشتم
می خندیدم
می دویدم
می دیدم
و ...
همه بر باد برفت
همه در آب خزان ، چون رودی
می گذشت از چشمِ من چون ماهی
آرام آرام برفت و من در حسرتش رود را نظاره گر میگشتم
نقطه پایان
پ.ن : مواظب داشته هاتون باشید
دفتر سیاه و سفید
کاش می دانستند
زیبا مینویسی.... قلمت مانا